۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۰, سهشنبه
امسال «کایهدوسینما» در ماه مِه چاپ نمیشود. تغییر مالکیت و مدیریت، استعفای هیئت تحریریه و کووید-۱۹ دلایل اصلی این عدم انتشار هستند. سالهاست مشترک مجله هستم. چند ساعت پیش ایمیلی از مدیر جدید انتشارات (اِریک لونوآر) آمد. ایمیلی برای مشترکان. در ایمیل، سردبیر و معاونان جدیدش معرفی شدهاند و وعده از سرگیری انتشار در سوم ماه ژوئن داده شده است. سردبیر جدید مارکوس اوزَل، عضو هیئت تحریریه نشریه مهم، جدی و وزین «ترافیک» و منتقد سینمایی روزنامه «لیبراسیون» است. شارلوت گَرسُن، منتقد سینمایی رادیو «فرانس کولتور» و مجلات تخصصی «اِتود»، « ایماژ دوکومانتر» و عضو اسبق هیئت تحریریه کایه دو سینما و همچنین فرناندو گَنزو نویسنده ترافیک، منتقد رادیو فرانس کولتور و یکی از سردبیران سابق مجله «سو فیلم» سمت معاونت سردبیر را بر عهده دارند. اکیپ جدید جذاب و امیدوارکننده است گرچه تا آنجا که به یاد دارم حضور دو معاون سردبیر در کایه دو سینما اگر بیسابقه نباشد کمسابقه است.
نکته جالب اینکه آقای سردبیر دستی هم بر آتش دارد و فیلمساز [کوتاه] است. صفتی که یادآور منتقد-کارگردانهای سالهای طلایی مجله است. هنوز برای داوری زود است اما سعی میکنم خوشبین باشم و امیدوار به مجلهای تازه نفس و جسور در همه امور از جمله نگاه و نقد به سینما و سنتهای گوناگون آن و شیوه نشر و ربط نوین و امروزین با مخاطب امروز.
پ.ن: مخاطبان [جوان؟] کایه دو سینما از نبود سایتی فعال و عدم ارائه مجله در اشکال جدید و با ابزار نوپدید، رنج میبردند.
پاریس، ۱۹۸۱. حدودا در همین روزها یا شاید کمی پیشتر. هنوز خبری از آفتاب سوزان تابستان نیست اما از اطوار باران کمشده. ژان اُستاش ۴۲ ساله در آپارتمانش در گوشه شمالغربی شهر گوشه گرفته؛ در منطقه هفدهم، در خیابان نوله. خیابان و خانه کودکیِ شاعر نفرینشده (پُل وِرلن) و بانوی سیاهپوش (باربارای ترانهسرا، خواننده و بازیگر). آپارتمان ژان میان دو خانه است، پُلی میان شعر و هنر. چند روزی است وقت، سخت صرف روایتی صوتی میشود که با صدای نرم و آرام آقای کارگردان جان میگیرد. مدتی پیشتر مدیر فستیوال اوینیون، رادیویی آزاد و مستقل بهنام رادیو فستیوال راهاندخته و مولفان و خالقان هنری را به همکاری و مشارکت فراخوانده. ژان به حضور و شرکت قانع نمیشود اما قول یک کاست را میدهد. نتیجه روایتی ۱۰دقیقه و ۴۴ ثانیهای از او با عنوان «پرنده تعطیلات» است که اشاره به ترانه پایانی این روایت صوتی دارد. در داستانِ ژان عشق/سکس جانی را از خودکشی میرهاند. هرچند برای مدتی کوتاه، مدتی به کوتاهی باور به نجاتبخشی عشق و جاودانگی جوانی! این روایت در ژوئیه همان سال از رادیو فستیوال پخش میشود. چند ماه بعد در پنجم نوامبر، ژان اُستاش لوله هفتتیر را روی قلبش میگذارد و ماشه را میچکاند. گلوله سینه را میشکافد و از روزن نوپدید شانه به جان دیوار سپید خانه مینشیند. بر دستنوشته چسبیده بر در آپارتمان ژان آمده بود :« محکم در بزنید. همانقدر محکم که برای بیدار کردن یک مرده [لازم است]».
پ.ن: روایت صوتی اُستاش مملو از ارجاعات سینمایی و ادبی به آثار کارگردان و دیگران است. آن را در استوری بشنوید.
منبع : آرشیو سینماتک فرانسه
Source: La Cinémathèque française
پاریس، ۱۹۶۲. آنری لانگلوآ از صرف ناهار به دفتر کار برمیگردد. منشی به آقای رئیس میگوید که یکی از بازیگران پیر سینمای صامت برای دیدن او آمده و منتظر است. لانگلوآ وارد اتاق میشود اما بازیگر پیر را بجا نمیآورد! سالهاست که دیگر از جلال جنرال خبری نیست. آقای بازیگر خودش را معرفی میکند :«من باستر کیتن هستم». همان سال بزرگداشتی برای او در سینماتک فرانسه ترتیب میدهند. کیتن چهار سال بعد در امریکا میمیرد.
پ.ن۱: سرنوشت کیتن نابغه از قصههای پر سوز و رفتههای پر افسوس سینهفیلها است.
پ.ن۲: فیلم صامت است.
منبع : فیلمی ۱۶ میلیمتری از آرشیو سینماتک فرانسه.
Source: La Cinémathèque française
فیلم [دوست داشته] (۶)
«اگر دریا را دوست ندارید، اگر کوهستان را دوست ندارید، اگر شهر را دوست ندارید... بروید به دَرَک!»
(À bout du souffle (1960
این یکی از کلیدی ترین جملههایی است که ژان-پل بلموندو حین رانندگی و رو به دوربین به بیننده می گوید. در واقع بیش از کلمهها و معنای آنها لحن گوینده و نوع خطابش این لحظه را مهم میکند. لحظه گسست گذشته و اکنون فیلم، تولد و رونمایی کاربرد جدید و کم سابقه از ابزار سینمایی برای بیان چیزی که متعلق به حال و اکنون مخاطبان جوان سالهای پرآشوب دهه شصت میلادی است. سال های تحول و تلاش برای تغییر هر آنچه از گذشته مانده فارغ از اهمیت و کیفیت آن. «از نفس افتاده» ژان-لوک گدار نه تنها یکی از مهم ترین و پیشروترین فیلمهای موج نوی فرانسه و تاریخ سینما است بلکه آینه تمامنمای دوران خود است؛ دوران شورش. شورش و ویران کردن برای ساختن و رفتن به راه های نرفته و ناشناخته. نمایش فیلم برای زیر هجده سالهها ممنوع می شود اما استقبال کمنظیر تماشاگران عموما جوان، آن را به یکی از پرفروشترین فیلمهای سال و موج نو تبدیل میکند. منتقدان و نشریههای سینمایی هم شیفته فیلمی میشوند که با بودجه کم و جسارت و جاهطلبی فراوان ساخته شده است. فیلمی که به گفته کارگردان قرار بوده «بازگشت صورت زخمی» باشد اما دست آخر «آلیس در سرزمین عجایب» میشود. فیلمنامه «از نفس افتاه» بر پایه ایده اریژینالی از فرانسوآ تروفو نوشته و در برابر دوربین رائول کوتار ثبت میشود. ژرژ دو بورُگَرد افسانهای آن را تهیه میکند. پیئِر ریسیان دستیار کارگردان، کلود شابرول مشاور هنری و مدیر تولید، سسیل دکوژیس تدوینگر و مارسیال سولال سازنده موزیک فیلم هستند. بلموندوی تثبیت شده در تئاتر بالاخره در سینما هم تثبیت میشود. جین سیبرگ از همیشه سادهتر، زیباتر و بیرحمتر است و ژان-پیئِر ملویل همراه و راهنمای گدار. در فیلم بسیاری از نام های بزرگ سینهفیلی و فیلمسازی سینمای فرانسه ایفای نقش میکنند؛ از کامئوی کارگردان و حضور افتخاری ملویل تا نقش آفرینی ریوت و دوشه و هوئه و هانَن و لابارت و ... •
پ.ن: «بروید به درک» معادل دقیقی برای «Allez vous faire foutre» نیست و به اضطرار رعایت احترام و ادب عام انتخاب شده است. این عبارت خشن و دشناموار فرانسوی معنایی نزدیک به « Go fuck yourself » در انگلیسی دارد گرچه این اصطلاح بسته به موقعیت و همچنین جنسیت مخاطب میتواند لحن تحقیرآمیزتری داشته باشد. ازینرو شاید معادل تحت الفظیاش در فارسی چیزی شبیه « برید ...... رو بدید» باشد.
۱۳۹۹ فروردین ۲۳, شنبه
فیلم [دوست داشته] (۵)
بهار سال ۱۹۷۳ میلادی. بیست و ششمین دوره فستیوال کن. ژیل ژاکوب منتقد که هنوز ردای اداره جشنواره را به تن نکرده در جلسه نمایش فیلمی از فیلمسازی دقیق و تثبیتشده بر خاسته، قاطعانه میگوید: « این یک فیلم آشغال است، یک نافیلم که توسط یک نافیلمساز ساخته شده و توسط یک نابازیگر بازی شده است.» فیلمساز به آرامی نگاهی به آقای منتقد میکند و با لهجه ناربُنی (شهری در جنوب فرانسه اما کیلومترها دور از اطوار کن و اعیان نیس) پاسخ میدهد: « آقای ژاکوب هرگز سینما را دوست نداشته است.» کنایهای مودبانه به دانش و سلیقه منتقد. فیلم، چند روز بعد، جایزه بزرگ هیئت داوران کن را میگیرد. در سالنهای سینما برخلاف مدت زمان طولانی (۲۲۰دقیقه) و فیلمبرداری سیاه و سفید، استقبال نسبتا گرمی از آن میشود و به مرور در صدر فهرستهای گوناگون بهترین و مهمترین آثار سینمای فرانسه جای میگیرد. ۳۲ سال بعد جیم جارموش «گلهای پر پر» را به او تقدیم میکند. فیلم تقدیمی نیز جایزه بزرگ هیئت داوران کن را میگیرد نه نخل طلا را. این برخورد دوگانه و گاه متضاد با فیلم از درون آن به بیرون سرایت میکند. فیلم از عنوان تا پایان مملو از دوگانهسازی و مقابله فکری دو جهان و دیدگاه است. متنی که در برزخ پرسش شکل میگیرد و در بهشت تردید قرار. حکایتی نیمه شخصی از زندگی کارگردان که در قامت و قدرت بازیگری ژان-پیئِر لئو تجسم مییابد. جوان فقیری که در پاریس سیاه و سفید، میان گذشته و اکنون، میان وعدههای الهی آسمان و پیمانهای ایدئولوژیک زمین، میان دلبران موطلایی و مو خرمایی، میان دو تن، تنِ دو زن گم شده است. فیلم سرشار از ارجاعات سینهفیلیک، سیاسی و فلسفی است و به هیچ منصب و مسلکی رحم نمیکند حتی ژان-پل سارتر افسانهای. سندی به داستان درآمده از پاریس و زندگی پاریسی در دهه پرآشوب هفتاد.
درباره فیلم بسیار گفتهاند و باید گفت. از بازی و زیبایی بازیگران زن، برنادت لافون و فرانسوآز لوبِرَن، تا حضور افتخاری جمعی از سینماگران و منتقدان نامدار فرانسوی در فیلم و کَمِئوی خود کارگردان. اما چیزی که همیشه و همچنان آن را در چشم من بینظیر و درخشان میکند طراحی و اجرای دیسپوزیتیف بصری فیلم به ویژه در/با انتخاب زاویه و «اندازه» نما است. فیلم حکایت دل سپردن جوانی جوینده به دو آینده است، به دو زن. مثلثی عشقی که در دره رقابت و خشونت نمیافتد. دو زن از وجود هم آگاه میشوند و در حضور هم آشنا گرچه پذیرفتن وضعیت جدید امری ناشدنی است و انتخاب ناگزیر. فیلمساز از همین محور اساسی فیلم برای طراحی سامانه بصری و دکوپاژ دقیقش بهره برده و چنانکه میدانیم آن را با وسواس شدیدی اجرا کرده است. در فیلم پلانهای بسیار باز نسبتا وجود ندارند و پلانهای عمومی از محیط، حتی در کافهها بسیار کمشمارند. اساس سامانه بصری بر پایه پلانهای بسته با زاویه دوربین «آی لِوِل» (همسطح چشم) طراحی و ساخته شده و با ظرافتی تمام عیار به تناوب حضور شخصیتهای اصلی از پلانهای تک نفره به پلانهای توشات و نهایتا به سوی نماهای سهنفره با ارزشهای گوناگون در میزانسن پیش رفته است. این گفته و وصف رفته شاید ناگزیر و پیشپاافتاده به نظر برسد اما بیننده (خواننده) بدبین به این قلم و بیدین به دوربین فیلمساز ناربُنی، با دقت در ترتیب و ترکیب نماها در کارگردانی و تدوین اثر پی به زحمت رفته و حاصل چشمنواز به دست آمده میبرد.
La Maman et la Putain (1973) ژان اُستاش بیگمان در صدر فهرست محبوبترینهایم از سینمای فرانسه مینشیند.
میدانم که فیلم در زبان فارسی بینام نیست اما آن را دقیق و گویا نمیدانم. پیشنهاد من برای معادل فارسی عنوان به ظاهر تند و زننده «مادر و جنده» است؛ درست همانگونه که اُستاش ساختهاش را نامید.
پ.ن۱: به گمانم در زبان فارسی مادر یا ننه بیش از مامان حامل و ناقل وجه تقابلی با واژه دوم عنوان فیلم هستند.
پ.ن۲: در شرح اینکه چرا جنده معادل فارسی بهتری از فاحشه و روسپی برای La putain است باید نوشت، شاید در فرصتی بهتر...
پ.ن۳: وفای به متن عفت کلام را سر بُرید.، دشواری امانتداری.
فیلم [دوست داشته] (۴) Out 1: Noli me tangere (1971)
«Out 1» فیلمی دوازده ساعت و بیستونه دقیقهای در هشت قسمت است. فیلمی شانزده میلیمتری که بیگمان از تجربیترین فیلمهای ژاک ریوت و سینمای فرانسه است که نسخه اصلی و بلندش برای نخستین بار چهلوچهار سال پس از ساخت اکران عمومی و گسترده شد. ژاک ریوت یکی از معدود بازماندگان غولهای سینمای فرانسه و بهویژه موج نوییهاست. با این وجود، معمولاً نام و کارنامهی او، بنا به دلایل گوناگون که موضوع این نوشته نیست، در زیر سایهی نامهای بزرگی همچون گدار و تروفو، کمتر دیده شده است. نمایش عمومی نسخه ترمیمشده از «Out 1» فرصتی مناسب و البته مغتنم برای بازبینی و پاسداشت ریوت است.
«Out 1: Noli me tangere»
فیلم با نام کوتاه و نامتعارف Out-Out متولد میشود. چنانکه خودِ ریوت گفته این Out در برابر همهچیز و همهکس معنا میگیرد. دوری و تفاوت از دیگری به معنای جامعه، همکار و حتی فرم و خودِ سینما. شور و آشوب روزهای جوانی و پس از «عشق دیوانهوار». نام فیلم همچون پروسه ساخت فیلم در روندی نسبتاً طولانی و واکنشی، تغییر کرده و جمله لاتینNoli me tangere بهOut افزوده شده است. همچنین، نسخه کوتاهشده فیلم (چهار ساعت و بیست دقیقه) « Out: Spectre» نام گرفته است. Spectre یا شبح کنایهای به آب رفتن و قیچی خوردن اجباری فیلم اصلی است که از حوصله پخشکنندگان، سینمادارن و حتی شبکههای تلویزیونی وقت، خارج بوده است. کمی بعدتر عدد یک به نیت و آرزوی ساخت بخشهای بعدی بهعنوان اضافه میشود، آرزو و قصهای که متأسفانه ادامه نمییابد. امروز با دو عنوان (نسخه) از فیلم «Out 1» مواجهایم : « Out1 : Spectre » و «Out 1: Noli me tangere».
Noli me tangere جملهای از زبان لاتین با معنی تحتالفظی «لمسم نکن» یا «به من دست نزن» است که میتواند معنای جنبی «رهایم کن» را هم در خود داشته باشد. جملهای که عیسی مسیح در روز رستاخیز به مریم مجدلیه میگوید، هنگامی که مریم از فرطِ شوقِ دیدار دوباره سرورش دست به سوی دامن نبّی بر دار دراز می کند؛ «به من دست نزن (لمسم نکن)، زیرا هنوز نزد پدر بالا نرفتهام...» (انجیل یوحنا، باب 20، آیهی 17). انتخاب عنوان فیلم چه در گزینش زبان عنوان، انگلیسی و لاتین، چه در نوع ترکیب کلمات و لحن امری جمله لاتین و حتی کلمه انگلیسی نشان از تأکید ریوت بر تمایز و فاصله با جهان بیرونی فیلم و همینطور «دیگری» دارد. این تأکید بر تمایز و فاصله پیش از هر چیز معنای «حضورِ» غیر را به ذهن می رساند. دوگانههای گوناگون من-تو(دیگری)، درون-بیرون، نزدیکی-دوری و غیره. اما ورای معانی فرامتنی عنوان فیلم، ارجاعات درون متنی–ساختاری آن به خودِ اثر نیز می تواند قابل توجه باشد. از جمله تضاد ذاتی جمله «به من دست نزن» با فیلمی که بخش بزرگی از آن در کارگاههای تئاتر و در تماس نزدیک بازیگران و لمس تنهایشان میگذرد، و یا انتخاب عنوان اعتراضی و شیطنت آمیز Noli me tangere (به من دست نزن!) برای فیلمی که در همان آغاز پیدایش به حکم شبکههای تلویزیونی و پخشکنندگان سینما ناچار به تن دادن به مونتاژ دوباره، کوتاهشدن اجباری و دستاندازیهای تجاری برای تبدیلشدن به «فیلمی قابل هضمتر» برای مخاطب میشود، همه و همه بازیهای ظریف و گاه مضحکی هستند که به دست ریوت یا روزگار رقم خوردهاند. مضحکتر آنکه، بنا به گفته استفان شالگادژیف، تهیهکننده فرهنگی فیلم، مونتاژ نسخه کوتاهتر، زمان و هزینه بیشتری را از نسخهی اصلی روی دست پروژه میگذارد. نام فیلم محصول همه این پیچیدگیهای درون و بیرون از متن است و به گمانم میباید در برگردان درست و جامع آن به فارسی، جانب احتیاط را نگاه داشت. بعید میدانم که تاکنون معادل فارسی برای نام این فیلم معرفی شده باشد و شاید چه بهتر که چنین بوده باشد، زیرا به گمان من و با توجه به اصرار ریوت بر استفاده از واژههایی از زبانهای غیر فرانسوی و «خارجی» بهتر است همان عنوان اصلی را بدون ترجمه و کم و زیاد برای فیلم بهکار ببریم تا فاصله و غریبیِ دلخواه و مد نظر ریوت در گزینش نام فیلم رعایت شده باشد و آشناییزدایی زبانی در عنوان فیلم قابل درک باشد. درست مثل عنوان اصلی فیلم : «Out 1: Noli me tangere». با این حال، برای آسانی کار از نام مخفف و مرسوم فیلم در فرانسه «Out 1» استفاده میکنیم.
پ.ن: این نوشته در روزهای پایانی سال 2015 میلادی و به مناسبت بازنمایش (نمایش عمومی و گسترده) «Out 1: Noli me tangere» درست چهل روز پیش از مرگ ریوت، تحریر و در شماره ۵۱ سینما و ادبیات منتشر شده است.
اشتراک در:
پستها (Atom)