سال 1960. مراسم اعلام برندگان جایزۀ ژان ویگو. تصاویری صامت و مصوت که با هم مونتاژ شده اند. در گوشۀ راست کادر، ژان کوکتوی تکیده و افسانه ای با مردی خارج از کادر سخن می گوید. احتمالاً اورفه دوباره قصد سفر کرده و برای مشورت آمده. در پشت سر او نیم رخی از ژان-لوک گدار جوان و جویای نام به چشم می آید؛ آیندۀ دیوانۀ سینمای فرانسه و جهان؛ غولِ غول کُش. در پایین راست کادر، کلود اَوِلین با عینکی یک چشم از میان غبار خاطرات تاریخ سینما، از سیاه و سفید افسانه ای سلولوئید، با عینک جان فورد، با هیبت فریتز لانگ و در هیئت شاعر و نویسنده ای بزرگ بیرون آمده و بر صندلی حقیری نشسته است تا به عنوان بنیانگذار و مدیر جایزه، برندگان را اعلام می کند:
« جایزۀ بهترین فیلم بلند
به آقای ژان-لوک گدار و برای فیلم از نفس افتاده اهدا می شود که با فیلم مورانبونگ از آقای کلود-ژان بوناردو در رقابت بود. همچنین جایزۀ بهترین
فیلم کوتاه به آقای ادوراد لونتز برای فیلم بچه های باد اهدا می شود. یک
طرح اوریژنال از دوست و همکارم ژان کوکتو و یک طراحی اوریژینال از شاپلَن میدیِ نقاش،
به عنوان جایزه و نشان های ارزشمند موفقیت به این دو فیلم ساز اتقدیم خواهد شد.»
مصاحبه با ژان-لوک گدار
خبرنگار: شما با اولین فیلم بلندتان از نفس افتاده موفق به کسب جایزۀ ژان ویگو شدید، چه احساسی دارید؟
گدار جوان: شدیداً تحت تاثیر قرار گرفته ام و خوشحالم،
چه از لحاظ احساسی و چه از لحاظ سینمایی. فکر می کنم که شخصیت ویگو دو وجه مهم دارد:
وجهی اجتماعی و گاه کمی انارشیست و وجهی دیگر که همان چیزیست که خیلی مایل هستم تجربه اش کنم: استقلال کامل در فیلم سازی. ویگو یکی از معدود فیلم سازان کاملاً مستقل است و بسیار مفتخرم که این جایزه را دریافت کرده ام.
خبرنگار: آیا جوایز سینمایی اهمیت دارند؟
گدار جوان: بله، زیرا شاید نگاه ها را به سوی سینما و حتی هنرهای دیگر که امروزه کمتر
مورد توجه هستند و به نوعی از نفس افتاده اند، جلب می کند. گرچه سینما تازه نفس است.
مصاحبه با ژان کوکتو
خبرنگار: استاد، شما عضو هیات داوران جایزۀ ژان
ویگو بودید. آیا فکر می کنید که جوایز جدی سینمایی نسلی جدید و جوان از سینماگران را
شکل داده است؟
کوکتوی پیر: من دانش آموز خیلی بدی بوده ام و بنابراین
همیشه مخالف جایزه و تقدیر. اما جایزۀ ژان ویگو چیز دیگریست . جایزه ای که از نوعی
از شرافت تقدیر می کند، از گرایشی بسیار شرافتمندانه در سینما. می فهمید؟...
خبرنگار: بله...
خانه ها در ابتدا برای حفاظت بشر
از باران و سرما ساخته شدند و تنها حکم سرپناه داشتند اما بعد از آن کاخ ورسای ساخته
شد. در خانه سازی و معماری، صنعت به هنر تبدیل شد. اما در سینما کمی برعکس است . سینما
در ابتدا هنر بود و کم کم به صنعت تبدیل شد
تا اینکه امروز مشکلات زیادی برای ساخت و نمایش فیلم هایمان داریم. و این جوانان هستند
که در این راه به ما کمک می کنند. به عنوان مثال ، در مورد خاص من باید بگویم که بدون
تروفو هرگز نمی توانستم فیلمم را بسازم. او
به من کمک کرد تا فیلمم را بسازم و شاید در نهایت همین جوانان و در واقع اعتماد کردن
به آنها همه مان را نجات دهد.
مصاحبه با ادوراد لونتز
خبرنگار: ادوارد لونتز شما با سومین فیلم کوتاه
خود جایزۀ ژان ویگو را کسب کردید. فکر می کنم که باید خرسند باشید؟
ادوراد لونتز:خیلی خوشحالم.
خبرنگار: این جایزه را برای فیلم بچه های
باد گرفتید، بچه های باد چه کسانی هستند؟
ادوارد لونتز: کودکانی که در اطراف پاریس زندگی
می کنند و می توانند از هر کجای دنیا آمده باشند. آنها در واقع فرزندان جهان هستند
و دنیای خارق العادۀ کودکانه شان را برای
خود خلق می کنند. با اینحال به سختی به زندگی ادامه می دهند. اوضاع سخت و خشنی که قاعدتاً
برای ساکنان بزرگسال حاشیه و زاغه نشین های
پاریس نیز به همین شکل است.
خبرنگار: از تِم تنهایی در فیلم تان به من گفتید؟
ادوارد لونتز: بله، پیش از هر چیز، داستان فیلم روایت زندگی یک کودک تنهاست. تنهایی مشکل بسیاری
از آدم هاست اما فکر می کنم که به طور طبیعی
هیچ کودکی تنها و بی کس نیست مگر اینکه در موقعیتی غیر طبیعی قرار گرفته باشد. موقعیتی
که بسیار ناراحت کننده است و متاثرم کرد.
فیلم از آرشیو موسسه ملی سمعی بصری (فرانسه)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر