۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

ظریف : خریدار اطلاعات محرمانه پنتاگون


شخصاً تشابه اسمی شخصیت های منفی و یا  نسبت دادن شرارت  به قوم و ملتی خاص در  فیلم ها و مجموعه های تلویزیونی هالیوودی  را  خیلی جدی نمی گیرم و آن را مربوط به برنامه های مخفی و سری سرویس های جاسوسی امریکایی برای تسلط بر افکار عمومی جهانیان نمی دانم. به نظرمن مخاطب هدف  بیشتر این محصولات  تصویری- سرگرمی  خود جامعه  امریکاست. با این وجود نقش های عموما  تروریستی  ایرانی ها در هالیوود  و لحن ضد ایرانی  برخی از این محصولات انکار  نگاه راهبردی- تبلیغاتی(احتمالا سفارشی) پنهان در آن ها  را سخت می کند. بیشتر این نقش ها و شخصیت های منفی  شبیه کلیشه های همسان "دشمنِ" آلمانی ،ژاپنی،روس،چینی،ویتنانی،عرب و کره ای(از نوع شمالی اش) هستند که در شرایط  و دوره های مختلف سیاسی و تاریخی  بنا بر نیاز خیال پردازی جامعه امریکا در دستگاه غول آسای هالیوود تولید شده اند و کاربردی اغلب  فانتزی و سرگرم کننده برای بیننده کاهل امریکایی دارند. خیال پردازی امریکایی و معرفی جهان ( آن چه خارج از امریکا ست) و البته باز تعریف مفهوم  "دیگری"(غیر امریکایی) که ذاتا ایدئولوژیک است. مطالعه اهمیت و تنوع مفاهیم "دیگری"، "بیگانه" و "دشمن" در هالیوود خود موضوع  مفصلی است و از زوایای گوناگون به آن نگاه شده است. به عنوان نمونه  در باب  تنوع  به روشنی می توان به  تفاوت و چرخش ایدئولوژیک در تعریف بیگانه در " Alien" ریدلی اسکات و " Avatar" جیمز کامرون اشاره کرد. تاریخ سینما پر از این چرخش های ایدئولوژیک است .در اغلب موارد  این چرخش ها و تغییر ها بر خلاف نظریه های توطئه باور "استراتژیست های فرهنگی" سپاه محصول سفارش و فرمان  اتاق های فکر، لابی های سیاسی و برنامه های سری پنتاگون و سیا نیستند. البته کتمان نقش و  وظیفه هالیوود به عنوان مهمترین ابزار پروپاگاندای امریکا  در جنگ جهانی دوم   نا ممکن است. با این همه هالیوود هیچگاه، حتی در سخت ترین روزهای جنگ جهانی دوم و یا جنگ سرد کلیتی یکپارچه و ابزاری کاملا گوش بفرمان سیاست های کاخ سفید نبوده است. با اینکه در جنگ جهانی دوم  فیلم سازان صاحب نام و  وطن پرستی چون  جان فورد و ساموئل فولر در ساخت فیلم های سینمایی به منظور تهییج احساسات ملی گرایانه امریکایی ها شرکت داشته اند و حتی  در عملیات معروف نُرماندی و پیاده سازی نیروهای امریکایی در سواحل شمالی فرانسه، شانه به شانه سربازان امریکایی و زیر باران گلوله نازی ها  با گروه های کوچک خود فیلم های مستند خبری می گرفتند، اما در دوران  مک کارتیسم  همین جان فورد وطن پرست با تند ترین لحن ممکن به درخواست سیسیل.ب. دُمیل برای لو دادن دوستان و همکاران کمونیستش پاسخ منفی می دهد. پس از جنگ جهانی دوم (به استثنای  دوره ای از جنگ سرد و یا بخشی از تولیدهای تصویری پس از یازده سپتامبر) و با آمدن تلویزیون و نقش تعیین کننده و ایدئولوژیکش در فرهنگ سیاسی امریکایی هالیوود بیشتر مصرف کننده و یا اگر درست تر بگوییم خواهان  تامین نظر مصرف کننده و مخاطب تولید هایش بوده است. نظری که ساخت و پرداخت آن به عهده رسانه ها است. همچنین   بدنه و روح دموکرات (حزب دموکرات) غالب در ایالت کالیفرنیا و استودیو های فیلمسازی هالیوود، پیچیدگی صنعت تولید و توزیع فیلم و چند گانگی فکری و فرهنگی ایالات متحده امریکا به عنوان یه کشور، گاه تفسیر های بد بینانه و توطئه باور این استراتژیست های محترم را مضحک و بی پایه می نمایاند. با این وجود هیچ گزاره  و یا معیار مطلقی وجود ندارد چنانچه اراده مطلقی نیز برای ایفا و القای نقش های پیش ساخته ی طبقاتی، عقیدتی و  تاریخی بر ذهن ما، مخاطبان محصولات تصویری وجود ندارد. اگرچه در این راستا  تلاش هایی شده و می شود. اما پیچیدگی و چند عاملی بودنِ( عواملی که لزوما  تحت کنترل کامل طراحان و سازندگان نیستند) فرایند تاثیر گذاری معمولا مانع محقق شدن صد در صدی آرزوی آن اراده محتمل می گردد. شاید مجموعه تلویزیونی" Homeland "(میهن) نمونه یکی از این تلاش ها باشد. تلاشی که در بدبینانه ترین حالت مخاطبی امریکایی-غربی دارد و نه ایرانی! اما برخی از ایرانیان به علت تشابه اسمی یکی از تروریست های این مجموعه با نام یکی از اسطوره های ورزشی شان، ناصر حجازی واکنش اعتراض آمیزی به این سریال داشتند.اما واقعا  " Homeland " برای مخاطب ایرانی هدف گذاری شده است؟ این سریال تلویزیونی   اقتباسی  از مجموعه  موفق و عبری زبان     Hatufim"(گروگان) است که برای پخش از شبکه های اسرائیل  تهیه می شود. تاثیر نسخه و نگاه اسرائیلی بیش از یک اقتباس ساده  است تا جایی که  گایدون راف  تهیه کننده نسخه اصلی-اسرائیلی برای همکاری با هاوارد گوردون و الکس گانسا خالقان "Homeland "  (و از   تهیه کنندگان و نویسندگان مجموعه "24") به استودیو " Showtime"  می آید.
اینجا مجال مناسبی برای پرداختن به مفهوم نوبنیان و پسا یازده سپتامبری  " خودی-دشمن"(دشمن در پوست و ظاهر خودی) در سینمای امریکا نیست. مفهومی  که مسلما با مفاهیم "خائن" و "جاسوس" دوران مک- کارتیسم و یا جنگ سرد بسیار متفاوت است. در واقع یازده سپتامبر و فروریختن افسانه  آسیب ناپذیری جغرافیایی- نظامی خاک ایالات متحده امریکا که در طول جنگ های صد ساله اخیر امریکا مورد حمله قرار نگرفته بود سبب  بوجود آمدن کلیشه " خودی-دشمن" می شود. مفهومی که البته در فضای فکری- رسانه ای  اسرائیل، با توجه به واقعیت جغرافیا یی و تنگاتنگی ارتباط با فلسطینیان،   بسیار قدیمی تر است.  با نظرداشت  این همزمانی های تاریخی و همچنین همکاری های نزدیک فکری و فنی در تولید این مجموعه  می توان کمی دقیق و شاید بدبین تر  بود.ظواهر ماجرا و گذشته دست اندرکاران  "Homeland"  شک بر انگیز است. این سریال در ابتدا  عملا برای مخاطب امریکایی تهیه شده است  اما به مرور زمان و در حین تولید همچون هر محصول دیگر جهان سرمایه داری در پی مخاطبان بیشتر و رنگارنگ تر می گردد. این مکانیسم مخاطب یابی چگونه کار می کند؟ محور داستان بازگشت یک سرباز امریکایی از اسارت بلند مدت گروه القاعده  به میهن است.سربازی که به سبب اسارت طولانی و آموزش های مذهبی- عقیدتی امروزه خود به دشمنی به القوه و البته پنهان در پوست و ظاهر خودی، یک قهرمان جنگی امریکا،  تبدیل شده است. در فصل اول این سریال موضوع اصولا ربطی به ایران ندارد. البته اگر بازی نوید نگهبان درنقش "ابونظیر" به عنوان یکی از رهبران "القاعده " را به حساب نیاوریم. پس از قوام و موفقیت مجموعه در جذب مخاطب ، تروریستی بنام ناصر حجازی که اتفاقا ایرانی الاصل هم هست وارد  داستان می شود و بلافاصله ایرانیان واکنش نشان می دهند. پاسخ ِ آزمون عمق و بُرد مجموعه آشکار می شود و تخمینی نسبی  از میزان نفوذ این مجموعه را در میان بخشی از ایرانیان به سازندگان می دهد. حالا نوبت اضافه کردن چاشنی و نمک ایرانی است پس شخصیت های "محترم تر" و "متمدن تر" ایرانی با بازی بازیگران ایرانی چون  نازنین بنیادی و پرویز صیاد به سریال اضافه می شوند. ایرانیانی که برای آزادی و امنیت با سرویس های اطلاعاتی داستانِ سریال همکاری می کنند. به همین سادگی.
از این ساده تر  تشابه اسمی دیگریست که در مجموعه تلویزیونی  پر بیننده ،محبوب و البته غیر سیاسی "مِنتالیست"(فکر خوان) رخ می دهد. در قسمت دوازدهم از فصل ششم این مجموعه به نام" چکش طلایی"  که برای اولین بار در دوازدهم ژانویه سال جاری میلادی پخش شد، داستان مرگ  مشکوک یک مهندس کامپیوتر شاغل در یکی از شرکت های طرف قرارداد پنتالگون روایت می شود. در جریان رمزگشایی و کشف گام به گام حقیقت  با پاتریک جِین (سایمون بِیکر) مشاورِ فکر خوان و خبره  اِف-بی-آی در می یابیم که مقتول قربانی یک پرونده  دزدی اطلاعات و جاسوسی است که یک سر آن به  یکی از اهالی "خوشنام" خاور میانه وصل می شود :"حسن ظریف"جاسوس و خریدار دست و دلباز و البته مودب اطلاعات طبقه بندی شده پنتاگون. نام شخصیت ترکیبی کاملا اتفاقی ازحسن روحانی وجواد ظریف ایرانی است با نقش آفرینی بازهم اتفاقی یک ایرانی-امریکایی: نوید نگهبان.
می دانم پذیرش اتفاقی بودن همه این موارد نه تنها سخت بلکه احمقانه است و در مواردی با سفارش های هدف دار سیاسی مواجهیم تا یک سریال، اما باور کنیم که بسیاری از این شیطنت ها محصول رندی سازندگان این مجموعه های تلویزیونی است و نه لزوما اهداف پشت پرده و  سیاسی پنتاگون و سیا. به همین سادگی.

پ.ن: قابل توجه هم ولایتی ها، نوید نگهبان مشهدی است.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر