۱۳۹۹ فروردین ۲۳, شنبه

فیلم [دوست داشته] (۱) (Quai des brumes(1938



قرنطینه قرار بود فرصتی برای پیش بردن کارهای عقب مانده باشد؛ هست و البته رخصتی برای فرار از کار و کارهای پیش و پس. سعی خواهم کرد تا به تناوب فیلم‌های فرانسوی محبوبم را در اینجا معرفی کنم. بسیاری از آنها از آثار کلاسیک و سرشناس سینما هستند وبسیار دیده شده‌اند و برخی گمنام‌تر و کمتر دیده شده. می‌خواستم این سیاهه-گاه‌نوشت را با محبوب‌ترین شروع کنم. اما بنا بر زیبایی و جاودانگی دیالوگی در دل و یاد سینه فیل‌ها و نه صرفا در مقالات، مجلات و مطالعات سینمایی، با فیلمی زیبا، لطیف و شاعرانه از مارسل کارنه آغاز می‌کنم که اگر محبوب‌ترین نباشد از محبوب‌ترین هاست. اقتباسی ادبی که به قلم ادیبی دیگر به فیلم‌نامه درآمده: « ‪Quai des brumes/1938‬» و در فارسی با عنوان «بندر مه آلود» شناخته می شود. پیش از هر چیز باید بگویم که نوشته پیش‌رو نه نقد است و نه تحلیل فیلم؛ یادداشتی است درباره در یادمانده‌‌ترین دیالوگ یک فیلم. اما پیش از آغاز باید از نام فیلم و ترجمه فارسی اش بگویم. در چشم و فهم من، عنوان فارسی فیلم ترجمه دقیقی نیست بلکه تقلیل دقت و همتی است که مولفان در انتخاب نام آثار (در اینجا صرفا فیلم) صرف کرده‌اند. آن هم وقتی که امکان کشف و انتقال بهتر در فرهنگ و زبان مقصد (فارسی) وجود داشته است. ترجمه عنوان فیلم به زبان‌های دیگر از جمله انگلیسی نسبتا دقیق‌تر است : «‪Port of shadows‬». حالا چرا این دقت در انتخاب و انتقال کلمات اهمیت دارد؟ چون خالق رُمان پییِر مَک اُرلان و نویسنده فیلم‌نامه و دیالوگ‌ها ژاک پِره‌وِر از ادبا و شعرای نامدار و دقیق فرانسه بوده‌اند و چیزی را سرسری نمی‌گرفته و نمی‌نوشته اند.
ایراد به چیست؟ اول، «‪Quai‬» که به معنی اسکله است. در یک بندر می تواند اسکله یا اسکله‌های فراوانی وجود داشته باشد. این اصطلاح به حوزه های دیگر زبانی از جمله واژه‌نامه سفر و حمل و نقل ریلی نیز راه پیدا کرده و عملا به کناره‌ای (مهیا) گفته می‌شود که مسافر یا بار از آن به کِشتی یا قطار راه می‌یابد. بنابراین اسکله‌ها یا کناره‌ها مداخلی به مقاصد متعدد و مختلف هستند. تاکید بر اسکله در واقع تلاشی برای کمرنگ کردن هویت مکانی بندر(سکون) در برابر عاملیت کشتی (حرکت) است؛ وضعیتی میانی و ناپایدار؛ برزخی که در شکل عینی و زبانی اسکله متجسم شده و پذیرای ژان جوان (ژان گابَن) است. نظامی فراری از خدمت ارتش استعماری فرانسه [این عبارت کنایه نیست، عین نام این نیروی نظامی است] که در برزخ- نامکانی بین دو امر حیاتی اجبار و اختیار، در تردید انتخاب میان ماندن و رفتن، در هراس دربند شدن، در اضطراب ناچار فرار، پیش از پا در راه گذاشتن، میان مبدا و مقصد، گمشده و در انتظار لحظه رهایی است. در سوی دیگر نِلی (میشل مورگان) هراسیده از ضابِل (میشل سیمون)‪ ‬به اسکله، به نقطه همزمان نزدیک و دور از خانه و شهر پناه آورده تا آن شود که می خواهد، نه آن که باید. هر دو شخصیت اصلی از دست قدرت مسلط، خشن و متجاوز گریخته‌اند اما هنوز در امان نیستند. بنابراین واژه اسکله در عنوان فیلم بار و عیار معنوی دارد‌ و احوط آن است که اسکله باشد و بماند تا بندر.
دوم، «‪Brumes‬» که جمع «‪Brume‬ : مه» است.‪ ‬پس به ظاهر ترجمه کلمه به کلمه عنوان فیلم باید «اسکله مه‌ها» باشد. ‪Brume ‬در فرانسه مترادف‌های دیگری چون بخار، دود، سایه و ... دارد اما تنها یک متضاد دارد: آفتاب یا خورشید. مترجم انگلیسی زبان، سایه را برگزیده که گمان می‌کنم انتخاب نزدیکی است و شاید ترکیب «اسکله سایه‌ها» انتخاب نزدیکتری باشد. سایه نه تنها درعنوان فیلم پنهان است که از عناصر سازنده در طراحی نور و بافت تصویری آن است. معمولا تصاویر شب به ویژه چهره‌ها در سایه و روشن صحنه (دوربین) ثبت شده‌اند تا فضای پر از تهدید و اضطراب داستان به درستی بازسازی شود. کارنه برای خلق این سایه‌سار درخشان تصویری از اُژن شوفتان آلمانی کمک می‌گیرد. نتیجه این همکاری فیلم‌برداری خلاقانه و تاثیرگذاری است که بخشی از مبانی بصری فیلم نوآر را شکل می‌دهد.


اما صحنه و دیالوگ معروف همه و مطلوب من:
ژان: «چشای خوشگلی داری، می‌دونی.»
نلی: «ببوس منو.» (ژان نلی را می‌بوسد)
ژان: «نلی!»
نلی: « ببوس منو بازم!»


این دیالوگ در نسخه اولیه فیلم‌نامه وجود نداشته است. ظاهرا نلی برای غذا دادن به یک سگ خم می‌شده و دامنش بالا می‌رفته، بعد ژان می گفته :«ساق‌های خوشگلی داری، می دونی.» و در جواب نلی می گفته:«خوشحالم [ازم] خوشت می آد.» و بعد درخواست بوسه و الی آخر. توجه و تحسین کشیدگی ساق پا، ظرافت و لطافت مدح زیبایی چشم را ندارد اما از روانشناسی درست و دقیق شخصیت ژان می‌آمده، سربازی فراری از حصار پادگان و محروم از تن زن، هم نفس دختر زیبا و دل فریبی شده که تنهاست اما تنهایی را دوست ندارد. همه چیز معقول به نظر می‌آید و فرجام تمنای جوانی، تن است! اما اقبال ما و احساس شاعرِ دیالوگ‌نویس گل می‌کند و پره‌ور گرفتار چشمان نافذ خانم بازیگر می‌شود تا دیالوگ این صحنه عوض و جاودانه شود. نمی دانم که باید منت‌دار چشمان میشل مورگان بود یا قلم ژاک پره‌ور اما می‌دانم که این دیالوگ یکی از زیباترین، ماندگارترین و سینمایی‌ترین دیالوگ‌های سینمای فرانسه است. در خلق این صحنه به غیر از کاردانی کارنه، بازی درخشان گابن و مورگان، کات های نرم رُنه لواِناف تدوین‌گر و موسیقی موریس ژوبر موثراند. صحنه‌ای که به کمال درباره چشم و دیدن است؛ درباره سینما، حتی اگر در کلام و با صدا آمده (آماده شده) باشد‪.‬ نباید فراموش کرد که مارسل کارنه فعالیت حرفه‌ای را از سینمای صامت شروع کرده و «اسکله سایه ها» تنها نُه سال پس از اولین فیلم ناطق فرانسوی ساخته شده است. گویی این دیالوگ و این صحنه عاشقانه ادای دینی است به تصویر متحرک صامت و مستقل از صدا [کلام]، با کلام [صدا].
مدح گلو با خنجر...


پ.ن1: این فیلم یکی از آثار شاخص تهیه شده در استودیوهای ژُئَن‌ویل پاریس است. صحنه‌های خارجی برای وفاداری به واقعیت در شهر بندری لو آور فیلم برداری شده‌اند؛ رئالیسم شاعرانه.
پ.ن2: دیالوگ با لحن محاوره‌ای گفته شده پس به لحن محاوره، فارسی کرده‌ام.
پ.ن3: این دیالوگ منشا اثر و الهام آثار و محصولات سینمایی و غیر سینمایی بسیاری در فرانسه بوده و امروز بخشی از فرهنگ عامیانه است.
پ.ن4: برخی از منتقدان و مورخان سینما این فیلم را نخستین فیلم نوآر دانسته‌اند.
ویدئو از فیلم « اسلکه سایه ها/1938»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر