۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

خراسان بزرگ




هر کلمه می تواند برای هر کسی معنای خاص خودش را داشته باشد که دارد. از بدیهیات، از محسوسات بگیرید تا معقولات. نمی خواهم وارد این بحث شوم که ذاتاً کلمات برای یگانه سازی تعاریف و مفاهیم، برای ارتباط و ادراک مشترک ساخته شده اند و ... پس اینجا درباره کلمه ای سخن خواهم گفت که برای من معنایی شدیداً شخصی و عاطفی دارد گرچه نمی توان معنای کلان و تاریخی اش را به دایره کوچک عواطف و دانش بنده کاست؛ "خراسان بزرگ" ؛ "خراسان".
نامی که این روزها از بد حادثه یا در نقشه منحوس داعش پدیدار می شود یا به گروهکی خونخوار با سران کویتی و احتمالاً چند مزدور افغانی و پاکستانی منتسب. اینجا نه می خواهم و نه تخصص اش را دارم تا به معنای سیاسی خراسان در اسلام( چه شیعی چه سنی) بپردازم که به گمانم بیراهه رفتن و گره بر باد زدن است اما از آن خراسانی ، آن خراسان بزرگی که امروز به گواه تاریخ مدعی‌اش هستم نه بیداد بر می خیزد و نه تندروی اسلامی یا هر رذالت دیگری که آن خراسان مهد ادب و عرفان لطیف ترین انسان های روزگاران بوده و خاک زرین اش هنرپرور و انسان ساز. از خراسان فردوسی، سنایی و عطار، از خاک ابولحسن و ابوسعید و شیخ جام، از مُشک آهوان وحشی، از نیشابور و بلخ و هرات و مرو، از ملک شاهان مغول هند و حتی امپراطوری ترکان آتشین مزاج و البته عاقبت به خیر و ادب و فرهنگ پارسی ، چنین جهل و نفرتی بر نمی خیزد! سرزمینی که بزرگی از لشکر کشی و شمشیر های آخته به خون ندارد بلکه مجمع الجزایری است از فرهنگ ها و اقوام گوناگون که به قند شکّر شکن پارسی گرد آمده، به حکمت خسروانی، به صوفیان خراسانی، به وزرای نهاد و بغداد ساز، به فقر و فروتنی دهقان دیم کار، به نوای نوایی و به هزار حسن و عیب دیگر جز تعصب و جزمیت!
سیاه توشه و پیشه گان عرب-افغان "سیا"(سی-آی-اِی) ساز! از مُلک حاج حسین آقای ملک و از سطور حماسی م-امید گم شوید که این خاک مغول و ترک و ازبک به خود دیده و بر نتافته که اینجا اصلاً سرزمین توحش نیست، موزه از پا به در کنید و وضوی نماز اول ؛ اینجا محراب رندانی است که قدقامت به سرو می بندند، اینجا میدان گفتگوی ابولحسن با خدایی است که در طور و غار شنیده نشد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر